پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

آخرین خاطرات سال 93

تو که باشی بس است … مگر من جز “نفس” چه میخواهم ؟ سلام دلیل بودنم... پسرم امروز بعد از چهار ماه دارم مینویسم. توی این مدت خیلی دلم برای دفتر خاطراتت تنگ شده بود.توی مدت ما اسباب کشی کردیم و از خونه ای که نزدیک آقاجون اینا بودیم بلند شدیم و اومدیم خونۀ خودمون. یه خونۀ بزرگتر و راحت از خونه قبلمون.اینجا خیلی احساس آرامش و راحتی میکنیم. هرچند که تنها تر شدیم ، چون خیلی به آقاجون اینا وابسته شده بودیمو تازه داشتیم به اونجا عادت میکردیم. حالا اینجا مدام تو دلتنگی میکنی و هر روز بهونشونو میگیری. ولی پسرم ما همدیگه رو داریم و چقدر قشنگ بعضی روزها و بعضی ساعتها میشی همصحبت مادر...س...
26 اسفند 1393

4 ساله شدن نفسم

چهارسال از همسایه بودن دیوار به دیوار به قلبم گذشت... از موسیقی زیبای نبضت و طنین شورانگیز نفست که در من زنده میکنه طعم شیرین زندگی رو... نگاهت میکنم و در زیبایی چشمات بزرگ شدنت رو مرور میکنم... مرور میکنم همۀ لحظاتی رو که در آغوش گرفتم و بوییدم و بوسیدمت رو... باز هم نگاهت میکنم و زیر لب زمزمه میکنم چه زود بزرگ شدی جان من... چه زود گذشت روزهای بزرگ شدنت نازنین من... تو بزرگ شدی و من دلتنگ روزهای کودکیت... روزهایی که به جز آغوش من ماوایی نداشتی.روزها و شبهایی که با پدرت شادمانه لذت میبردیم از لحظه قد کشیدنت و چه شادمانه میخندیدی و هر ثانیه و هر لحظه خدا رو به خاطر این ...
25 اسفند 1393
1